اندر این خانه ی ویران نفسی نیست مرا
گویی اندر قفس سینه دلی نیست مرا
دگر از بهر چه نالم نکنم شکوه ز غیر
چون دراین میکده هم دادرسی نیست مرا
گردشمع رخ او چرخ زدم عاقبتم
بنگرا در بدنم بال و پری نیست مرا
روزگاریست که ایام مشوّش گذرد
دربه قنداق دلم هم شکری نیست مرا
این دم این زندگییم سخت فشردست مرا
زین عجب زین همه فریادرسی نیست مرا
آسمانا که دل از شمس وز ماه تو گرفت
گوییا زین همه شبها سحری نیست مرا
درب میخانه نبندید به رویم من مست
که جز این راه دگر نیست دری نیست مرا
گاهگاهی به خدا عرضه چنین میدارم
بار الها که چرایم قمری نیست مرا
شِکوه ایوب نه از یار ز دوران دارد
بارها گفت از این غم گذری نیست مرا
نظرات شما عزیزان:
غزل
ساعت9:18---28 تير 1391
سلام ممنون بهم سر زدید وب زیبایی دارید...!
شكوفه
ساعت0:15---13 تير 1391
بهاره
ساعت14:25---1 تير 1391
تمام سپاهم ازان کسی ست که بمن نیازی نداشت اما فراموشم نکرد...کورش کبیر ...وب جالبی داری
پونه
ساعت22:20---28 خرداد 1391
شمام همینطور
مریم
ساعت17:31---28 خرداد 1391
سلام وب خوبی داری
به منم سر بزن
مایل به تبادل لینک بودی خبرم کن
فیروزه
ساعت21:28---25 خرداد 1391
یک روز
روی اینهمه بغض بی دلیل
پارچه ای
به رنگ سکوت می کشیم
و
برای همیشه
فراموش می شویم
بگذار بعضی ها خیال کنند
ما مرده ایم
فیروزه
ساعت20:29---25 خرداد 1391
سلام .مرسی سر زدین .خوشحال شدم
نظرتون و راجب آپم نگفتید ...خوشحال میشم بگید
مدیر تهرون مال ماست
ساعت19:36---25 خرداد 1391
mehraban
ساعت16:17---25 خرداد 1391
ما نسلي هستيم که
مهمترين حرف هاي زندگيمان را
نگفتيم
تايپ کرديم...!!
سلام مرسی که هستید
الی
ساعت11:26---25 خرداد 1391
وبلاگ زیبایی داری...لینکت کردم لینکن کنید